اولين کاري که بايد بکنيم اين است که يک نام تازه و حتما" بينظير روي نوع شعرها یا داستانهایمان بگذاريم و پشتبندش، با هوا کردن مقاديري گرد و خاک اظهار فضله – معذرت ميخوام! – اظهار فضل کنيم که ما که نه؛ کارهاي ما چنين است و چنان ! و از سوي ديگر قطبالراس افتادگی باشيم که « البته اين يک مانيفست نيست و اصلا" ما هيچ ادعايي نداريم و اين مؤلفهها هم مسبوق به سابقه هست منتها به طور پراکنده و ما ...» (يکي به نعل و يکي به تخته!) نگو که سخته!!
مواد لازم:
فوکو – دريدا – ليوتار – لاکان و بر و بچ با حال ديگه به مقدار – ببخشيد! – به تعداد لازم.
عکس نيمرخ و تمامرخ با ژستهاي باحال و بيحال چنتا واسه نصبالعين و تنوير انظار عمومي!
يه سايت توپ يا حداقل يه وبلاگ ناقابل تو بلاگفا يا پرشين و غيره واسه اسب چالوني!
يه عالمه تف واسه تفبندي و وصله – پينهي هزار چيز بيربط و باربط!
افزودني، هر چه بیشتر بهتر!
اینجوریاس که حالا ما هم ميتونيم يه واژهي حتما" زيبا به دايرهالمعارف قريتانيکاي ادب فارسي اضافه کنيم و دلمونو صابون بزنيم که لابد ثبت اسممون تو کتاب رکورداي اينس (!) حتميه! خب ببينم آخريش چي بود؟ «پسا غزل!» آها؛ خیلی خب ...