پژک صفري
پژک صفري
کاري زيبا از يک پسر سياه پوست (کانديد شعر 2005)

وقتي به دنيا آمدم سياه بودم
وقتي بزرگ‌تر شدم باز هم سياه بودم
وقتي جلو
آفتاب مي‌رم باز سياهم
وقتي مي‌ترسم هم سياهم
وقتي سردمه سياهم
وقتي مريضم باز هم
سياهم
وقتي هم كه بميرم باز سياه خواهم بود.
تو اي دوست سفيد من!
وقتي به دنيا آمدي
صورتي بودي
وقتي بزرگ‌تر شدي سفيد شدي
وقتي جلو آفتاب مي‌ري قرمز مي‌شي
وقتي مي‌ترسي
زرد مي‌شي
وقتي مريضي سبز مي‌شي
وقتي هم كه بميري خاكستري مي‌شي

... و تو به من مي‌گي رنگين پوست!


4+
4 Comments:
Anonymous ناشناس said...
سلام
خيلي زيبا بود

Anonymous ناشناس said...
زيباست

Anonymous ناشناس said...
«پابرهنه در پارك» مي دوم
و منتظرت هستم...
با چه؟
1- پاييز پدر سالار
2- در انتظار گودو
(خبر مفصل چاپ شماره 2 اولين نشريه تخصصي غزل پيشرو)
3- ترانه هايي كه مادرم به من آموخت
4- در روزنامه ها خبري نيست
(جديدترين اخبار از اتفاقات فرهنگي)
5- داش آكل يا حسن صبّاح؟
6- مثل حفاظ پله ها
(شعري تازه از سيد مهدي موسوي)
...
«منتظرت هستم» فقط يك جمله بي معني ست
پشت اين حروف مردي ايستاده
كه سيگار مي كشد...
...
منتظرت هستم!!!!

Anonymous ناشناس said...
مهرداد فلاح

نگاه فرید قدمی به خواندیدنی ها یک جور هایی ست که دلم می خواهد
بزنم زیر گوش کسی که نمی شناسم
کسی که جرات نمی کند دگمه های پیرهنش را جای مردمکش بگذارد !
..
..
..
یک جور خواندیدن با حال!

Home- Email- RSS