اگر که مرگ از آن دست کارها بکند مرا به دردترین درد مبتلا بکند اگر که عشق بگیرد دو دست داغ مرا که بعد در وسط کوچه ای رها بکند نمی تواند هرگز، نمی تواند که... نمی تواند ما را ز هم جدا بکند نمی تواند... ... دارد احتمالا سال تازه ای می آید اما من غمگینم مثل بچه ای که عروسک هایش را دزدیده باشند مثل وقتی از خواب می پریدم و نبودی «انسان همیشه از طرفی می افتد که به آن تکیه کرده است» به زودی به سفری دراز خواهم رفت شاید این آخرین عیدی باشد که برای تبریک در وبلاگت کامنت کپی کردم شاید این آخرین عیدی باشد که عاشقانه شعرهایم را می خوانی نترس! قرار نیست بمیرم فقط سفری دراز خواهد بود تا روزی که جهان جای زیباتری برای زندگی باشد اما فعلا هستم! هنوز بارهایی روی دوشم است که باید زمین بگذارم هنوز زنده ام هرچند غمگین هرچند... عیدت مبارک!
پژک عزیزم! داستان بود واقعا... چاق و لاغر. خواندم و لذت بردم. موجز و گویا. با شخصیت هایی که خود را شرح می دهند و گره گشایی آخر داستان. چیزی کم نداشت. برایت یه پیشنهاد دارم. من و چند نفر دیگر مشغول ساختن وبلاگی هستیم در موضوع داستان کوتاه و نقد داستان. خوشحال می شم که تو هم عضو گروه باشی. امیدوارم که جواب بله رو ازت بشنوم. تا بعد
Hello. This post is likeable, and your blog is very interesting, congratulations :-). I will add in my blogroll =). If possible gives a last there on my blog, it is about the Webcam, I hope you enjoy. The address is http://webcam-brasil.blogspot.com. A hug.
من نيز سال نو را به شما تبريک ميگويم. موفق باشيد...
يک داستان مينيمال با کمترين واژه!، که تمام عناصر داستان از جمله روايت را دارد (در سفيدي متنش) و ديالوگ و تاثيري عجيب! تو ديگه کي هستي بابا!
مرا به دردترین درد مبتلا بکند
اگر که عشق بگیرد دو دست داغ مرا
که بعد در وسط کوچه ای رها بکند
نمی تواند هرگز، نمی تواند که...
نمی تواند ما را ز هم جدا بکند
نمی تواند...
...
دارد احتمالا سال تازه ای می آید
اما من غمگینم
مثل بچه ای که عروسک هایش را دزدیده باشند
مثل وقتی از خواب می پریدم و
نبودی
«انسان همیشه از طرفی می افتد
که به آن تکیه کرده است»
به زودی به سفری دراز خواهم رفت
شاید این آخرین عیدی باشد
که برای تبریک در وبلاگت کامنت کپی کردم
شاید این آخرین عیدی باشد
که عاشقانه شعرهایم را می خوانی
نترس!
قرار نیست بمیرم
فقط سفری دراز خواهد بود
تا روزی که جهان جای زیباتری برای زندگی باشد
اما فعلا هستم!
هنوز بارهایی روی دوشم است
که باید زمین بگذارم
هنوز زنده ام
هرچند غمگین
هرچند...
عیدت مبارک!
سال نو مبارك ... اميدوارم سال سبز و شادي داشته باشيد
يا علي
داستان بود واقعا... چاق و لاغر. خواندم و لذت بردم. موجز و گویا. با شخصیت هایی که خود را شرح می دهند و گره گشایی آخر داستان. چیزی کم نداشت.
برایت یه پیشنهاد دارم. من و چند نفر دیگر مشغول ساختن وبلاگی هستیم در موضوع داستان کوتاه و نقد داستان. خوشحال می شم که تو هم عضو گروه باشی. امیدوارم که جواب بله رو ازت بشنوم.
تا بعد
قربان آن صداي گرمت! سالي پر از سلامتي و سربلندي در پيش داشته باشي انشالله... قربانت
دست مریزاد
ممنون از الطفاتتان
صد سال به از این سالها
مشكل از بلاگره و البتي كمي بي وقتي من.
باز هم سال نو مبارك / البته با تاخير
ma chon do dariche
ruberuye ham..................
.................
سلام چغويه . چي طوري په رودوكم ؟
حالوكد خوبه ؟
په چه ايرويه په ؟ يه كه خيلي ي
رو يه . م نه رود ؟
چه ااو سرا نمي يي په ؟
ي سروكي مون بزن رود
تو خو ميدوني م و بمني يم . تو رم خو
خوب ميدوني كه توروكا وقت انگور تورا
كه بشه چه سر سده اي مي كنن .
خودد بلادي رود .
فعلا زت زيات
خودكارم را پر مي كنم
تا پايان قصه ام را بنويسم
من / شب / يك سرنگ هوا
....
من آمده ام با كلمه پلي روي زلزله بزنم