به سایهاش دعوت کرده بود مرا، ظهر تابستانهای بسیار و پدرم را و پدربزرگم را و پدر پدربزرگم را و جد اندر جد ساقهها و شاخسارش را داده بود هر هفته برای پختن نان و افروختن اجاق خانه در روزان و شبان برفی. به کلاغها لانه داده بود؛ وقت نشستن به گنجشکها و سهرهها، حتّا ماری، و مورها ...
«سبدی میوه میخواهم!»
«بچین!» و دلش لرزیده بود که فرا نروم از شاخهای تا نوکانوک، که عمر بسیار، پوک کرده بود استخوانش را؛ تا که نیفتم. افتادم.
.
(روز بعد از ترخیص از ICU بیمار فوت کرده و باقی ماجرا مسکوت مانده است. علت فوت مشخص نشده. بیمار درخت حیاt خود را ساعاتی قبل از فوت با ارّهی برقی از بیخ انداخته... پایان پیام)
hamin dige
be ezafe inke bayad mesl hame karbarani ke miyan begam..................................
چي شده خوب ؟
چرا اينقد عصباني ؟
مگه من چيكار كرررررررررردممممممم ؟؟؟
)):