هواخوری با تزریق بیست سیسی
زیر تابلوِ توقّف اکیدا" ممنوع
جنازهای با دهان بسته اینجاست
تابلوِ عابران پیاده
که روی حرف خودش ایستاده است
در خیابانهای یکطرفه، بنبست
کلاه برداریم از سر
به احترام قلبهایی که میایستند
زیر تابلوِ توقّف مطلقا" ممنوع
((رؤیای خیال)) ...................... ببخشید می خواستم اگر لطف کنید نظرتان راجب به این نوشته چیست؟ ببخشید اسم ونشانه ام را نمی گویم خواهش می کنم!لطفا
پاسخ برای ... زارعی: در بیان احساس خود در این قطعه تا حدی موفقید. اما عجالتا و علیالحساب به دیدهی نقد باید گفت که در درجه اول در این کار، زبان، جای ایراد و اشکال دارد.به زبان ساده باید گفت زبان این شعر امروزی نیست. بعضی ترکیبها قدیمی و کهنه و تکراریاند. مثل ساحل خیال. و دیگر این که املای بعضی کلمات را اشتباه به کار بردهاید مثل حجمه که در اصل هجمه است و یا قل و زنجیر که غل و زنجیر درست است. و دیگر این که در سطر بندی شعر باید فوقالعاده حساس باشید. بعضی از سطرها را بد نیست به دنبال سطر بعدی یا قبلی بیاورید. بیان بی چفت و بست احساسات، کار را به ورطهی رمانتیسیسم میکشد که از دید من دیگر جا و جذابیتی ندارد. نمی دانم چند سال دارید شاید در نوجوانی یا ابتدای جوانی باشید که در این صورت ایراد و اشکال مهمی به شما وارد نیست. و دیگر این که با این همه و مقدری که ناراحت شدهاید از این حرفها، مایههایی از شعریت و شاعرانگی در این کار هست و کمی هم خوشحال باشید لطفا...
((سنگ غریب))
به ساحل خیال می روم،
چه حقیرانه
بر خویشتن
می نگارد،
رد پای زمخت بودنم را،
و این امواج خروشان
آرام آرام ....
می گُستَراند
چتر غرور بودنش را،
در این نزدیکی دور
شِن زار ساحل
بر بُلندای سایه اش،
ایستاده
آری به یقین
ایستاده...
انگشت در دهان
از این حجمه غریب،
وآن تک سنگ
می برد،
بودنش مرا از هوش،
آویخته بر لبانش
فریادی خفته،
لحظه ها می گذرند
تیک تاک تیک تاک...
شاید
شاید..
این پگاه
ساحل،
در این جزر
از قُل و زنجیرآبی فریب
در این جیغ تاریک،
بِسَراید آزادی بودنش را،
خورشید،
هِنگامِه نبرد
با ابر سیاه
املاءِ می کند
بر بوم زرینش
این سرود غریب را،
لحظه ای درنگ
نه نه......
چشم هایم را لطیف
می بندم،
این پگاه را خواهم اندیشید
ای هوش ظریف..
امواج خروشان،
ساحل آرام،
این جدال تاریک
به یقین رنگ مرگ را
خواهد چِشید،
این سنگ غریب...
می گذرم
آرام آرام..
ندای شکست
در گلوی به رنگ
بی رنگی خفته،
می نگارد
ساحل،
حقیرانه تر
از دیروز و امروز
.......... و فردا......((ادامه دارد))
((رؤیای خیال))
......................
ببخشید می خواستم اگر لطف کنید
نظرتان راجب به این نوشته چیست؟
ببخشید اسم ونشانه ام را نمی گویم
خواهش می کنم!لطفا
پاسخ برای ... زارعی:
در بیان احساس خود در این قطعه تا حدی موفقید.
اما عجالتا و علیالحساب به دیدهی نقد باید گفت که در درجه اول در این کار، زبان، جای ایراد و اشکال دارد.به زبان ساده باید گفت زبان این شعر امروزی نیست.
بعضی ترکیبها قدیمی و کهنه و تکراریاند. مثل ساحل خیال. و دیگر این که املای بعضی کلمات را اشتباه به کار بردهاید مثل حجمه که در اصل هجمه است و یا قل و زنجیر که غل و زنجیر درست است.
و دیگر این که در سطر بندی شعر باید فوقالعاده حساس باشید. بعضی از سطرها را بد نیست به دنبال سطر بعدی یا قبلی بیاورید. بیان بی چفت و بست احساسات، کار را به ورطهی رمانتیسیسم میکشد که از دید من دیگر جا و جذابیتی ندارد. نمی دانم چند سال دارید شاید در نوجوانی یا ابتدای جوانی باشید که در این صورت ایراد و اشکال مهمی به شما وارد نیست. و دیگر این که با این همه و مقدری که ناراحت شدهاید از این حرفها، مایههایی از شعریت و شاعرانگی در این کار هست و کمی هم خوشحال باشید لطفا...